نوشته شده توسط: عبدازهرا
این وبلاگ رااز مدتها پیش نوشته بودم اما فرصت نشد ادامه اش بدهم سئوالی ایجاد کردم و از دوستان خواستم نظر بدهند
شبهه ای ایجاد کردم وسهوا جواب آنرا ندادم خوشبختانه یا متاسفانه اصلاکسی سراغ آن نرفت
حال میدانی شبهاتی که ایجاد کردم چه بود ؟
1- مگر خداوند از استجابت دعای ما عاجز است که دست به دامان انسانهایی که سالها پیش وفات کرده اند می شود
2- آیا گنبد وبارگاه ساختن و بوسیدن قبر بر توحید ویکتا پرستی ایرادی وارد نمی کند
3- چرا شیعیان در مقام ضعف در پاسخ گویی متوسل به تهمت واعمال ددمنشانه می شوند
توجه توجه
من به (سه خط بالا ) اعتقاد ندارم و فقط جهت پاسخگویی این مطالب یکی از نا برادرهای وهابی را عینا منتقل نمودم
اسلام دین تمام قرون
اگر شما هم مانند من اعتقاد دارید که اسلام دین دیروز . امروز .فردا . وفرداهای دور است باید قبول کنیم که در زمان علم و رشد سریع ارتباطات دیگر نمی توان افرادی را در کوره دهاتهای دور دست در غفلت نگه داشت
چنان که با اینک نویسنده مطلب رانمی شناسم با یک کلیک در داخل منزل مطالب او را گرفتم و از همین طریق توسعه می دهم
البته اثرات نا مطلوب این پدیده دامهای در دسترس سایتها است که شدیدا نفس ضعیف انسان را رام نموده و لذا هر روز بر معتادان جامعه جهانی افزوده می شود ( اعتیاد به مواد مخدر . اینترنت و..)
اسلام امروز اسلام مترقی ومدرن همگام با پیشرفت تکنولوژی می باشد
دیگر نمی توان به جرم شیعه بودن جمعی را سر برید و کسی متوجه نشود
امروز حملات وحشیانه رژیم صهیونی به فلسطین ولبنان را جهانیان می بینند وغولهای خبری جهان هم نتوانستند با آگاهی مردم مقابله کنند به طوریکه حتی رادیوی کفتار پیر BBC هم اعلام نمود که موج جهانی ضد آمریکایی واسراییلی رو به افزایش است
با یک داستان مقدمه بحثم را پایان می بخشم ودر قسمت بعدی به شبهات مطرح شده معاندین ویزیدیان زمان پاسخ میدهم
رمالی در دهی به نام طبابت مردم نا آگاه را چپاول میکرد تا این که روزی حکیمی از آن روستا گذشت وبر حیله های رمال پی برد وبه جمعی از بزرگان روستا مسئله را بیان کرد
رمال دید اگر به همین نحو پیش رود دیگر نمی تواند به کار خود ادامه دهد مردم را به گرد خود جمع نمود وگچ وتخته ای هم مهیا نمود و گفت بروید حکیمتان را بیاورید تا به شما ثابت کنم نه تنها او حکیم نیست بلکه بیسواد هم هست
به خواست رمال حکیم حاضر شد ورمال به حکیم گفت ای تازه وارد فتنه گر این گچ را بنویس وبر روی تخته بنویس مار حکیم هم چنین کرد
سپس خود گچ را گرفت وعکس زیبایی از یک مار کشید ورو به مردم فریاد کرد که ای مردم خود قضاوت کنید کدامیک درست نوشتیم
مردم گفته رمال را تایید کردند وحکیم بیچاره را از روستا بیرون کردند